مي دونم الان كه دارين اينجا رو مي خونين پيش خودتون ميگين ديگه الان سفرنامه نوشتن به درد نميخوره و ديگه بيات شده و بايد زودتر مي نوشتي و يه مشت از اين حرفا. لازمه توجهتون رو به سفرنامه ناصر خسرو جلب كنم كه بعد اين همه سال هنوز خواننده داره و بيات نشده. پس سفرنامه ماركوپلو اگه دو سه روز ناقابل ديرتر نوشته بشه كه جاي خود داره و هيچ مشكلي پيش نمياد.
در گام نخست بايد تشكر ويژه كنم از تمام بچههايي كه تو اين سفر همراهمون اومدن و باعث شدن جمعي شكل بگيره و به همه تو جمع خوش بگذره. لزومي به نام بردن از كسي نيست از تك تك بچه هايي كه در ادامه ليستشون اومده تشكر ميكنم كه خاطره خوبي رو رقم زدن.
سفر ما به شهري بود كه من در اون متولد شدم. اگه هر جايي از اين متن بخام تعريفي بكنم از جاهايي كه رفتيم مي دونم شماها شروع مي كنين به تيكه پروندن به من كه دارم تبليغ شهرمون رو مي كنم و از اين حرفا. من هم به جاي اين كار و گفتن از جزييات سفر سعي مي كنم همراهانمون تو سفر رو براتون معرفي كنم. گفتن نداره كه با خوندن معرفي ها مي تونيد بفهميد ما كجا ها رفتيم و چيكارا كرديم!
ترتيب اسامي طبق ليستيه كه كنار دستم بود و هيچ نظم خاصي نداره!٬
ديوانه نامه (فاخته). همسفر هميشه آروم و هميشه حاضر در همه برنامه ها و كاملن وقت شناس. نقاشي قشنگش از خواننده هاش يه جورايي تو اين سفر رونمايي شد كه براي من و خيلي از بچهها جالب بود. يكي از سورپريزها در اين سفر حضور مادربزرگ ايشون در كنارمون بود كه انصافن پا به پاي ما اومدن و من رو شرمنده خودشون كردن. يه قوري چايي بدهكارم به فاخته عزيز و مادربزرگ گلشون.
نت صفر: مقاوم ترين فرد در برابر وسوسههاي شيطاني! كسي كه حاضر نشد با گرفتن حتي يه تراول ۵۰ تومني روي خوش به حركات موزون نشون بده و حتا دو تا تراول ۵۰ تومني داد كه ازش از اين درخواستها نكنن! يكي از عكاسهاي گروه و فعال در زمينه شكار سوژه.
دختر باراني: موج سينوسي از انرژي و گوشه نشيني! در طول سفر ۱۷ ساعتمون حدود ۱۵۰ تا عكس گرفت كه ۱۴۰ تاش رو نيم ساعت اول گرفت. من نديدم طول مدت تهران تا كاشان رو بشينه رو صندلي. اگه تو سفرهاي بعدي هم انرژي داشته باشه به همون اندازه كه اولاش داشت عاليه! (واسه خود دختر باراني: سخت نگير دختر).
مضراب: همسفر كاشاني ما به همراه همكارشون و نامزد همكارشون. سمبل شرمساري براي من. فرصت نشد در طول سفر به اندازه كافي جوياي احوالشون باشم. صحنهاي كه به علت كمبود جا سه نفري نشسته بودن تو دو تا صندلي و سعي ميكردن بخابن از تاثر برانگيزترين صحنههاي سفر بود! تازه رفيق نيمه راه شديم و نياسر ازشون خداحافظي كرديم و زحمت يكي از بچه ها رو هم انداختيم گردن ايشون. حالا فهميديد چرا شدن سمبل شرمساري براي من؟
شايد همه چيز شايد هيچ چيز (سلينا): باقلوا سفارش دهندهترين فرد جمع! عضو تيم سه نفره اكتشاف نقاط كشف نشده خانههاي تاريخي طباطباييها و عباسيان! علاقمند به بالا رفتن از پلههاي تپل مپلي كه به جايي ختم نميشدن.
كرگدن دل نازك و دوستش نرگس: نويسنده چراغ خاموشي كه در انتهاي سفر خودش رو معرفي كرد. با وجود اينكه من و دو سه تا از بچه ها ميشناختيمش باز هم بعضي ها ذوق كردن! هر چند خيلي علاقه داشت كه راننده سيبيل داشته باشه اما راننده به خاطر اصرار من شب قبل سيبيلاشو زده بود! جزء تيم سه نفره شرح داده شده در شرح حال سلينا!
باغالي: از دوستاني كه براي اولين بار زيارت ميشدن و كثرت جمعيت باعث شد نشه زياد با هم ديگه هم كلام بشيم. اميدوارم بهشون خوش گذشته باشه. (تابلو بود چيزي ندارم كه بگم؟)
يكي به من ميخندد (مستوره): مقام اول در پشتكار با فاصله بسيار زياد از ساير رقبا. مستوره از كرمانشاه خودشو رسونده بود براي اين سفر و ساعتهاي زيادي رو تو اتوبوس گذرونده بود براي بودن با بچه ها كه برام خيلي با ارزش بود. اميدوارم بهش خوش گذشته باشه. دو تا بسته باقلوا سفارش داده بود كه به موقع نرسيد و نصيب دو تا از بچه ها شد كه موقع سفارش دادن خسيس بازي درآورده بودن! من اشاره به شخص خاصي نمي كنم خودشون ميدونن! از همين تريبون اعلام مي كنم كه در اولين سفري كه خراب شيم سر مستوره تو كرمانشاه دو تا جعبه باقلوا براش ميگيرم!
حرفهايي كه به سختي كلمه ميشود (الهام و دوستش سمانه). تجسم بالقوه پري باخ پري باخ يا بري باخ بري باخ كه آخرشم نفهميديم به فعل در اومد يا نه! كسي كه از كل برنامه سفر فقط با بستنياي كه تو اتوبوس داديم حال كرده بود! يكي از اعضاي فعال در قسمت شورش در رستوران! ركورد دار گرفتن عكساي تكي با كليه ابنيه و مناظر سفر!
شب است امروز (كوشالشاهي): يك بازنده سرافراز! با پشتكار ترين بازيكني كه به عمرم ديدهام. يكي از اعضاي تيم ميرزا قاسمي در سفر! به تنهايي تونست صبح زود چند دقيقهاي (زياد نه ها) كل اتوبوس رو دعاگوي خودش كنه با دير اومدنش! سفر رونده در اعماق غار!
نيم پوندي (هانيه و خواهرش هديه): دو نفر از تيم چهار نفرهاي كه دو نفرشون در ادامه ميان! گروه جدا نشدني! حرفهاي تمام نشدني! داشتن هواي همديگه در طول سفر. خوش شانس ترين ميز در رستوران! عضو هيات رئيسه و تيم اجرايي بازي پانتوميم در مسير كاشان به تهران.
پس باد همه چيز را با خود نخواهد برد (سارا و دوستش ساناز): دختر هميشه آماده واسه خواب جمع كه اتفاقن اكثر طول مسير رو بيدار بود. مالك قشنگترين چادر اهدايي در هنگام ورود به محوطه امام زادهاي كه سهراب سپهري در اون دفنه. نيمي از توصيفات بالا در مورد سارا و دوستشم صدق مي كنه چون با هم بودن هميشه. تنها كسايي كه فكر كنم كل مسيرو رو ۴ تا صندلي مشخص نشستن!
معماران هم مينويسند (مرجان و دوستش فاطمه): يكي از معماران جمع حاضر. اضافه كننده به بار علمي سفر. نديدم خيلي شلوغ كنه. اگرم سوژهاي بوده كه ميشه اينجا براش دست بگيرم خواهش ميكنم خودش بياد اعلام كنه!
حميد و آناهيتا: از دوستاني كه براي اولين بار ميديدمشون. كاملن محلول در سفر! اگر ما هم نبوديم فكر كنم بهشون خوش ميگذشت! :)) گذشته از شوخي فرصت نشد بيشتر آشنا بشم باهاشون. اميدوارم باز هم تو برنامههاي بعدي ببينمشون.
طوطي قدقد ميكند به همراه خواهر زادش: اضافه شونده به گروه در قم! از ساعت ۶ كه از تهران راه افتاديم ۵ دقيقه اي يه بار تماس ميگرفت ببينه كي ميرسيم. آخرشم ساعت ۸ كه رسيدم قم ۵ دقيقه تاخير داشتن! مشتاق براي ديدن سرو ۳۰ ساله حياط خونه پدري من در كاشان و مقايسه اون با سروهاي باغ فين براي محاسبه سن سروهاي باغ فين! آورنده سوهان. ذوق كننده اعظم پس از ديدن برخي از چهرههاي وبلاگي.
سرزمين تنهايي: لينك و ديگر هيچ! از كل ۱۷ ساعت حدود ۱۵ ساعتش رو تلاش ميكرد تا آني دالتون لينكش كنه! :)). ۳۰ هزار تومن هزينه براي ديده شدن! گذشته از شوخي وكيل جمعمون از بچههايي بود كه دوست دارم بازم باهاش همسفر شم.
كاغذ كاهي (نازگل): دبير ستاد كم كردن روي كوشالشاهي در بازي فوق الذكر! تغذيه مثل هميشه. پذيرايي فوق برنامه ميوه و شكلات در اتوبوس. ناكام در خريدن گل خشك شده در اثر اصرارهاي من! كمي با هم كل كل كرديم تو طول سفر اما خوشحالم كه تونست برنامه هاشو جابجا كنه و بياد.
دل نوشت (عيسي) و دخترشان بنجشك: مثل هميشه اكتيو. پانتوميم باز حرفه اي جمع در بازي انتهاي سفر! همراه من در خيلي از بخشها در اتوبوس. آورنده هندوانه كه متاسفانه سالم برگشت منزل! تشكرات ويژه از كمكهاشون.
گودول (سعيد): عكاس جمع. گيرنده عكسهاي حرفهاي از دوستان در طول سفر. ايفاي نقشي مهم در ميانه اتوبوس! نفر ثابت در بخش جلوي اتوبوس. يكي از بزرگان مورد احترام جمع.
پرشان (رضا): شلوغ كن جمع! به هم ريزنده كافه ماجرا! بزرگ وعده دهنده در مورد ايجاد تغييرات در وبلاگش
لابد (هادي) و محمد رضا و حسين: از لژ نشينان انتهاي اتوبوس. حضور موثر در برخي از اختشاشات. ارائه دهنده پيشنهادهاي انتزاعي و جديد. گرمي بخش به محفل دوستان!
ص: چهره ساكت جمع و صد البته مهربان و ريز بين، شاهكار در تصميم گيري، شجاعت به خاطر حضور در غاري تنگ و تاريك در نياسر بدون توجه به قد و قامت.
يادداشتهاي يك دختر ترشيده و طاهره دوستش: آني دالتون، سوالات بچهها درباره وبلاگش مثل هميشه. سيبل شدن به خاطر عنوان وبلاگش بازم مثل هميشه. خسته به خاطر بيخوابي شب قبل از سفر اما مثل هميشه پر انرژي و كنجكاو درباره تصورات بچهها.
آزاده و مونا: مرموزترين چهرههاي جمع! در طول سفرهاي بعدي تلاش مي كنم تا بيشتر سر از كارشون در بيارم!
باغ بي برگي (محمد): تهران سوار شونده و قم پياده شونده! استيل خاص در انجام برخي از اقدامات!
ملكه نيمه شرقي و مرضيه دوستش: مثل هميشه با انرژي. كمي خوش خواب! مديريت انرژي در طول سفر! مراقبت دوستانه از همديگه در طول سفر.
سميه و يعقوب: ساكت ترين زوجي كه با همسفر بودن. اميدوارم بهشون خوش گذشته باشه. اونقده ساكت بودن كه نمي دونم چي بگم!
در اينجا مي تونين سفرنامه بچه ها رو بخونين. اگر كسي نوشت بگه اضافه كنم.
سارا، طوطي قدقد ميكند، مضراب، هادي، ملكه نيمه شرقي، هانيه، ص، مستوره، نازگل، كوشالشاهي، باغ بيبرگي، نت صفر، دختر باراني، باغالي، محمد (باغ بي برگي)