قصه از اينجا شروع شد:
مكان: ميدان سپاه، سازمان نظام وظيفه، صبح حدودن 10 روز پيش
من: ببخشيد جناب. من اول دي نوبت اعزام داشتم نرفتم الان ميخام مجدد اقدام كنم براي اعزام
درجه دار مستقر در باجه (د م د ب): بگو شماره مليتو
من: ................
د م د ب: تو سيستم نظام وظيفه هنوز سرباز مشكين شهري. نميشه. بايد اونجا اعلام كنن غابيي
من: خوب من خودم ميگم نرفتم! سند بهتر از اين؟
د م د ب:نچ. ممكنه فراري باشي! بايد نامه بگيري ببري مشكين شهر، اونا تاييد كنن غايب بين راهي
مكان: خونه چند ساعت بعد
من: الو، پادگان شهيد بيگلري مشكين شهر؟
درجه دار پشت تلفن (د پ ت) : بويروم
من: من سرباز اونجا بودم اول دي. شما غيبتم رو اعلام نكردين. كي اعلام مي كنين؟
د پ ت: ما اعلام نمي كنيم . خودشون بايد بپرسن!
من: به من يه نامه دادن كه شما تاييد كنيد. نميشه اين نامه رو فكس كنم؟
د پ ت:نه . نميشه
من: نميشه بدم كسي بياره پاراف كنيد؟
د پ ت:نه نميشه.
من: يعني من بايد 12 ساعت راه بيام 12 ساعت برگردم واسه يه نامه؟
د پ ت:آره!
مكان: ترمينال غرب، تعاوني شماره 9
زمان جمعه شب
من: بليط واسه مشكين شهر ميخام
سبيل نشسته پشت دخل (س ن پ د): 13 تومن ميشه
من: بفرما.
اتوبوس خلوت اسكانيا، حركت، جاده، دو تا صندلي داشتن، امتحان خوابيدن به شيوه چمباتمه، گردن كج، گردن صاف، كاپشن زير سر، بيدار شدن، دوباره خوابيدن، رسيدن بعد از 12 ساعت
مكان: پادگان شهيد بيگلري مشكين شهر پر از برف:
توضيح براي دژبان، سربازاي محوطه، فرمانده، كارگزيني و كلاغاي كاج دم در درباره هدف از اومدن، ورود به محوطه، نبودن كليه مسئولين به علت امتحانات!، ضايع شدن، برگشتن به شهر، خوردن سرشير و عسل، خريد بليط برگشت، رفتن به پادگان، نشستن تو كارگزيني و شنيدن و نفهميدن گفتگوي دوستانه افراد به تركي به مدت 3 ساعت، رسيدن به ساعت نماز و ناهار، آماده نبودن نامه دو خطي من، دوباره برگشتن به شهر، رفتن به پادگان ساعت 2 و گرفتن نامه كذايي، بليط ساعت 7، 3 ساعت اضافه داشتن، فكر كردن به سرما و نهايتن چپيدن تو يه كافي نت، ساعت 7 برگشت به سمت تهران، اسكانيا، حساب كردن كرايه صندلي بغلي براي درآوردن لج شاگردي كه واسه نشوندن مسافر بيدارت كرده، دوباره امتحان شيوههاي خواب قبلي به اضافه روش ضربدري، رسيدن به تهران بعد از 12 ساعت
مكان: ميدان سپاه، سازمان نظام وظيفه، صبح ساعت 8
من: ببخشيد جناب. من اول دي نوبت اعزام داشتم نرفتم الان ميخام مجدد اقدام كنم براي اعزام. اينم نامه اي كه لازم بود
درجه دار مستقر در باجه (د م د ب): بگو شماره مليتو. بده نامه رو. خوب الان ديگه سرباز نيستي تو سيستم. اما چون چند سال غيبت داشتي بايد دوباره بري پليس + 10 پرونده تشكيل بدي مداركتو اونا بفرستن واسه ما!
من: من ميخام اول اسفند برم سربازي. اينكه شما ميگي طول مي كشه كه
د م د ب: به من چه!
مكان: دفتر پليس + 10 ساعت 9.5 صبح
من: چه مداركي واسه اعزام لازمه؟
خانوم پشت باجه (خ پ ب): كپي مدرك تحصيلي برابر با اصل شده، شناسنامه، فرمهاي پر شده، فرم معاينه دكتر، برگه واكسيناسيون، شماره حساب بانك سپه!
من: رفتن به درمانگاه و واكسن زدن، رفتن به خونه از امام حسين تا صادقيه! و برگشتن به امام حسين، برابر با اصل كردن مدارك، دكتر رفتن و معاينه شدن، رفتن به پليس + 10 و تحويل مدارك. رسيدن به خونه ساعت 5 بعد از ظهر و خوابيدن تا ساعت 12 شب!
نتيجه: 25 ساعت تو اتوبوس بودم كلي بدو بدو كردم هنوز معلوم نيست اول اسفند بشه برم يا نه!