پستي براي يك مخاطب خاص كه براي شناختنش تلاش زيادي لازم نيست!
ديشب بين كيلومتر 7 و 8 اتوبان تهران قم از خودم ميپرسيدم اولين باري كه رفتم فرودگاه امام كي بود؟ خوب كه فكر كردم يادم اومد اولين بارش همون اولين بار رفتن تو بود! بعد كه با هم شمرديم، ديدم ديشب ششمين بار بود تو اين يه سال اخير كه من مي رفتم فرودگاه امام. سومين بار رفتن تو. اين اومدن و رفتن ها، صرفنظر از حس مزخرف تنها پريدن كسي كه اومدي بدرقش و حس قشنگ ديدنش وقتي اومدي استقبال، بعد از يه مدتي باعث ميشه به اون فضاي گل و گشاد بي روح عادت كني. اين عادت كردن باعث ميشه موقع دادن هزينه پاركينگ موقع برگشتن به خونه حسي داشته باشي كه به شدت برات آشناست. حتي وقتي آسانسورها طبق معمول ميرن تو بازي يه جورايي مثل اثاث خونه باهاشون رفتار ميكني و بدون جوش آوردن از پله استفاده ميكني. شايد اين مدل عادت كردن واسه كسايي كه تو سالن پروازهاي ورودي گل به دست چرت ميزنن سخت باشه ولي عادت كردن براي كسايي كه تا لحظه آخر دم گيت پروازهاي خروجي هستن مسلماً راحت تره.
ديشب بعد از دادن چمدونات يه سره داشتيم حرص ميخورديم واسه تاخير پرواز شركت KLM و اينكه همه برنامه هامون بهم ريخته. اما همه اون حرص و جوشها، به ديدنت وقتي كف نمازخونه دراز كشيده بودي و خوابت برده بود ميارزيد.
يادته رفتن بار اولت رو؟ وقتي كه دم گيت بازرسي ازت خداحافظي كردم همه چي سريع اتفاق افتاد. حس خوبي نبود. حسي كه انگار هنوز نرفتي ولي نميشه ديگه ديدت. بي تجربگي باعث شد نتونم تصويري رو فيكس كنم ازت تو ذهنم. اما ديشب همه چي فرق ميكرد. شايد فقط چند ثانيه پليس كنترل گيت سرش رو برگردوند اما همون كافي بود براي سر خوردن از بغل دستش. درسته كه با اين كار فقط تونستيم دو سه دقيقه بيشتر با هم باشيم ولي تصويرت موقع خداحافظي تو اون لحظه همون چيزي بود كه من ميخواستم. باور كن كه گيت بازرسي جايي نست كه بشه اون تصوير رو ساخت.
به بركت گيجي پليس گيت حالا من تصويرم رو دارم. يه تصوير موندگار براي نگاه كردن بهش تو تموم اين روزا كه نيستي. دوست دارم بدوني اين چقدر خوشحالم ميكنه.
دوست داشتم اسم اينجا هم جالب باشه، هم تو ذهن بمونه و هم بي معني نباشه. يادم نيست چه جوري رسيدم به كلمه ماركوپلو ولي چيزي كه باعث شد ازش خوشم بياد اين بود كه همه ماركوپلو رو ميشناختن و اسمش مترادفه با سفر و تجربه هاي زياد. از اونجايي كه اكثريت وبلاگ نويسا كم سن تر از منن تا اينجاي قضيه حل بود. بحثي درش نيست كه من با تجربه تر از اون اكثريتم و ميتونم ماركوپلو شون باشم.