داخل يكي از هزاران مسافر كش شهر دود زده‌مون نشستم و ذهنم مشغول دو دو تا چهارتاس براي تخمين اينكه با ترافيك اتوبان چقد ديگه تا خونه مونده. راننده كه تنها مسافرش تو غروب شلوغ شهر منم، مثل همه مسافر كشاي اين روزا شروع مي كنه به تلاش براي سر در آوردن از كار و زندگي من. با اوج گرفتن سوالاش تصميم مي‌گيرم يه در ميون جواباي چرت بدم. قرعه اول مي‌افته به محل كارم و منم جايي رو مي‌گم كه نه اونجا بودم و نه مي‌دونم كه اصلاً چنين جايی وجود خارجي داره! راننده كه يه "آهان فهميدم كجاس" پرونده در جواب من، چند ثانيه‌اي ساكت ميشه و من حواسم سر مي‌خوره سمت چشماي سگ كوچولوي بامزه پرادوي بغلي  که مثل ما گیر کرده تو ترافيك و نمي‌دونم چرا باهاش همذات پنداري مي‌كنم. همين جور كه دارم فكر مي‌كنم به اين حس غريب و جالب راننده مي‌پرسه "اينجا كه كار مي‌كني ماهي چقدر بهت ميدن؟" با اين سوالاش ياد نوشته‌هاي يه مورخ-باستان شناس فرانسوي مي‌افتم كه همين اواخر خوندم؛ به اين فكر مي‌كنم چند درصد آدما در جواب اين سوال مثل يكي از شخصيتهاي اون كتاب مي‌گن به خودم مربوطه؟ اگه همه چي مثل اون كتاب بود حكماً بعد از جواب من طرف باید مي‌پرسيد كه مي‌دوني که من ماهی چقدر در ميارم؟ و من هم در جواب مي‌گفتم به خودتون مربوطه! اما نشد و نه من گفتم به خودم مربوطه و نه راننده اون سوال كذايي رو پرسيد. در عوض فرض كرد محل كار خيالي من يه شركت خصوصيه و رقم اعلامي من رو عالي قلمداد كرد و گفت شركتاي دولتي گداخونه هستن و ما بیخود تو یه شرکت دولتی عمرمون رو تلف كردیم. 

ترافيك كمي تكون مي‌خوره و با باز شدنش ديگه پرادو كنارمون نيست و به جاش يه پژو اخمو وايساده كنار ماشين كه فكر نمي‌كنم تا عمر باشه بتونيم با هم همذات پنداري كنيم. واسه عوض كردن فضا كرايه رو حساب مي‌كنم و طبق عادتي قديمي مابقي پول رو ورانداز مي‌كنم. يه اسكناس ۵۰۰ تومني نسبتاً نو با يه نوشته عاشقانه. راننده چند دقيقه‌اي هست از فروش آپارتمانش و اينكه بعد دو سال ۱۰۰ ميليون گرونتر شده حرف مي‌زنه و خدا رو شكر داره مونولوگ ميگه و خبري از سین جیم نيست و منم كه حساب كتاب از دستم در رفته ديگه لازم نيست نگران اين باشم كه الان بايد جواب درست بدم يا چرت. مي‌رسيم به پل عابر پياده نزديك خونه و من پياده مي‌شم. تا برسم به اون طرف اتوبان پيش خودم به اين فكر مي‌كنم آيا حسي مزخرف تر از اين هست كه اسكناسي رو كه با يه نوشته خيلي خاص دادي به يه نفر دوباره از دست يه مسافر كش بگيري و امضات بهت دهن‌كجي كنه؟

پ.ن: اين پست به هيچ عنوان مخاطب خاص ندارد!