فریاد بی پندار
در اینکه آدمها همیشه در برابر هر حقیقتی به دو دسته تقسیم میشن شکی نیست. در هر دو گروه، همیشه عدهای وجود دارن که حتا اگر بدونن حق باهاشون نیست به خاطر آرمانهاشون و یا اهداف بزرگتری که دارن کم نمیارن. این دسته از آدما میدونن برای چی تو گروهن و دست بر قضا همیشه سر بزنگاه خودشونو از مهلکه نجات میدن. من همیشه خدا دلم برای آدمهایی سوخته که چشمهاشونو بستن و عقیده ای که بهشون گفته شده رو فریاد کردن. آدمایی که باور کردن حق باهاشونه و یادشون رفته هیچ حقیقتی مطلق نیست و هیچ آدمی همیشه حق نداره.
از ابتدای تاریخ تا به حال تمامی ایدئولوژیهای پیچیده شده برای بشریت به این دست از آدما بیش از هر چیز دیگه نیاز داشتن. گروهی برای فریاد بی پندار...

+ نوشته شده در سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۲ ساعت توسط ماركوپلو دم كشيده
|
دوست داشتم اسم اينجا هم جالب باشه، هم تو ذهن بمونه و هم بي معني نباشه. يادم نيست چه جوري رسيدم به كلمه ماركوپلو ولي چيزي كه باعث شد ازش خوشم بياد اين بود كه همه ماركوپلو رو ميشناختن و اسمش مترادفه با سفر و تجربه هاي زياد. از اونجايي كه اكثريت وبلاگ نويسا كم سن تر از منن تا اينجاي قضيه حل بود. بحثي درش نيست كه من با تجربه تر از اون اكثريتم و ميتونم ماركوپلو شون باشم.